English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1292 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
caught short <idiom> U پول کافی برای پرداخت نداشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
not a leg to stand on <idiom> U مدرک کافی نداشتن
You've got me stumped. <idiom> U من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
Beats me! <idiom> U من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
You've got me there! <idiom> U من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
He has not enough experience for the position. U برای اینکار تجربه کافی ندارد
end in itself <idiom> U مکان کافی برای راحت بودن
on easy street <idiom> U پول کافی برای زندگی راحت داشتن
well-to-do <idiom> U پول کافی برای امرار معاش کردن
subliminal U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
subliminally U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
Is there enough time to change trains? U آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
make a living <idiom> U پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
pillow U صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillows U صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
long run U مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
demurrer U ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
state tiger U در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
decarburizing U گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
diesel ramjet U موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
cash on the barrelhead <idiom> U پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
point of sale U محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
moonlight fliting U گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
wharfage U وجهی که برای استفاده ازبارانداز پرداخت میشود حق باراندازی
toll traverse U وجهی که برای عبور از املاک خصوصی پرداخت میشود
date of grace U مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
promotion money U دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
leases U نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
lease U نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
appearance money U پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
restoration U احیا و مرمت فرش [برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
licences U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licenses U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
debt finance U افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
licence U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
prima facie evidence U مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
hollerith code U سیستم کدگذاری که از سوراخ هایی در کارت بری نمایش حروف و نشانه ها استفاده میکند. این سیستم از دو مجموعه ردیف 12 تایی برای تامین محل کافی هر کد استفاده میکند
progress payment U پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matt U فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matte U فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing U پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
usance U مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
acrylic lacquer لاک های اکریلیک که دارای حلال های بسیار فرار بوده و برای پرداخت سطح هواپیما بکار میرود
sets of bill U نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
STT U نشانه تامین اتصال امن بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان پرداخت قیمت برای اینترنت میدهد
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
fate U پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fates U پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
droppage U کسری پرداخت کسر پرداخت
secure transaction technology U سیستم ساخت ماکروسافت برای ایجار اتصال ایمن بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان پرداخت قیمت کالاها روی اینترنت میدهد
tax evasion U عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
wanted U نداشتن
want U نداشتن
lackvt U نداشتن
lacked U نداشتن
lack U نداشتن
lacks U نداشتن
to be at a loss for an answer U پاسخی نداشتن
disinterest U علاقه نداشتن
powerlessly U با نداشتن نیرو
miss U نداشتن فاقدبودن
missed U نداشتن فاقدبودن
disliking U دوست نداشتن
dislike U دوست نداشتن
to be in the wrong U حق نداشتن زورگفتن
clean record U نداشتن پیشینه بد
freedom from evil record U نداشتن پیشینه بد
stone-broke <idiom> U آه دربساط نداشتن
sit out U شرکت نداشتن در
to sit out U شرکت نداشتن در
misses U نداشتن فاقدبودن
errorless U نداشتن خطا
dislikes U دوست نداشتن
disliked U دوست نداشتن
To know no bounds. U حد وحصر نداشتن
due bill U در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
ransom U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
pay as you go principle U اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
distrusting U سوء فن اعتماد نداشتن
to get the key of the street U جای شب ماندن نداشتن
to foel U حال درستی نداشتن
not have two pennies to rub together <idiom> U دیناری در بساط نداشتن
disconnection U قطع نداشتن رابطه
inertness U نداشتن زورجنبش یا ایستادگی
out of step <idiom> U هم آهنگ وتوازن نداشتن
inapprehension U نداشتن بیم یا نگرانی
inefficiently U با نداشتن قابلیت بیفایده
distrusted U سوء فن اعتماد نداشتن
intestacy U نداشتن وصیت نامه
to make no doubt U مطمئن بودن شک نداشتن
to not feel hungry [to not like having anything] U اصلا اشتها نداشتن
out of favor with someone <idiom> U حسن نیت نداشتن
to paddle one's own canoe U کار بکسی نداشتن
distrusts U سوء فن اعتماد نداشتن
not have a penny to one's name <idiom> U آهی در بساط نداشتن
wanted U نیازمند بودن به نداشتن
want U نیازمند بودن به نداشتن
diffidently U با نداشتن اعتماد بخود
thriftessness U نداشتن عقل معاش
To be between the devil and the deep blue sea. U راه پس وپیش نداشتن
distrust U سوء فن اعتماد نداشتن
make no bones about something <idiom> U هیچ رازی نداشتن
warehousing system U روشی که به موجب ان کالاهای وارداتی بدون پرداخت حقوق و عوارض گمرکی به مملکت وارد و انبار میشود و این عوارض درموقع عرضه برای فروش اخذ میشود
to play a poor game U ناشی بودن مهارت نداشتن
to act independently of others U کاری به کار دیگران نداشتن
not have a bean <idiom> U حتی یک شاهی هم پول نداشتن
Nothing to declare U همراه نداشتن کالاهای گمرکی
lose U نداشتن چیزی دیگر پس از این
forlackof shoes U بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
out of tune <idiom> U باهم خوب وسازش نداشتن
loses U نداشتن چیزی دیگر پس از این
(can't) stand <idiom> U تحمل نکردن،دوست نداشتن
strapped for cash <idiom> U هیچ پولی دربساط نداشتن
in the dark <idiom> U هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
to dislike somebody [something] U دوست نداشتن کسی [چیزی]
satisfactory <adj.> U کافی
enow U کافی
enough U کافی
sufficient U کافی
adequate کافی
sufficient <adj.> U کافی
sufficing <adj.> U کافی
good [sufficient] <adj.> U کافی
adequate <adj.> U کافی
acceptable <adj.> U کافی
adequate U کافی
to have no prospects U هیچ چشم داشتی [امیدی ] نداشتن
to knock about U سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
be adequate U کافی بودن
skimping U غیر کافی
sufficiently <adv.> U بقدر کافی
scantier U غیر کافی
suffice U کافی بودن
scantiest U غیر کافی
skimp U غیر کافی
sufficient conditions U شرایط کافی
skimped U غیر کافی
sufficient condition U شرط کافی
inadequate U غیر کافی
skimps U غیر کافی
necessary and sufficient U لازم و کافی
inextenso U بطول کافی
plenty of rain U باران کافی
adequately [sufficiently] <adv.> U بقدر کافی
be enough U کافی بودن
due care U مراقبت کافی
be sufficient U کافی بودن
Nothing more, thanks. کافی است.
last [be enough] U کافی بودن
reach U کافی بودن
sufficient U مقدار کافی
scanty U غیر کافی
adequately U بقدر کافی
sufficing U کافی بودن
run short <idiom> U کافی نبودن
suffice U کافی بودن
leisure U وقت کافی
suffices U کافی بودن
sufficed U کافی بودن
have half a mind <idiom> U احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
to be a dead duck U امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
to have plenty of time U وقت کافی داشتن
voteless U بدون رای کافی
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
well paid U دارای حقوق کافی
insufficiently U بطور غیر کافی
well educatd U دارای تحصیلات کافی
incompetent U غیر کافی ناشایسته
sufficient condition U شرط کافی [ریاضی]
enough U باندازهء کافی نسبتا
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
sufficiency U قابلیت مقدار کافی
inadequately U بطور غیر کافی
Nothing more, thanks. کافی است، خیلی متشکرم.
So much for theory! <idiom> U به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
dozed U مقدار کافی از یک دارو خوراک
working ball U گوی با سرعت و چرخش کافی
dozes U مقدار کافی از یک دارو خوراک
Enough has been said! U به اندازه کافی گفته شده!
in short supply <idiom> U نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
straw boss U [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
dozing U مقدار کافی از یک دارو خوراک
It is not deep enough. U باندازه کافی گود نیست
doze U مقدار کافی از یک دارو خوراک
carnet U اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
underfeed U غذای غیر کافی خوردن یا دادن
put the question U مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
he had a good supply of coal U زغال سنگ کافی ذخیره کرده
underdeveloped U رشد کافی نیافته عقب افتاده
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
attention U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attentions U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
My tea is not cool enough to drink. U چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
I'm old enough to take care of myself. U من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
Is that enough to be a problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
leave (let) well enough alone <idiom> U دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
claim for indemnification U ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com